مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,رابطه نفاق و محبوبیت طلبی, تفسیر , شعر

رابطه نفاق و محبوبیت طلبی
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : جمعه 10 خرداد 1398
نظرات

 

محبوبیت طلبی علت دومی هم در کار است که باعث میشود بین بود و نمود انسان فاصله افتد. آن این است که من دوست میدارم محبوب انسانها باشم. اما انسانها خودشان با یکدیگر اختلاف دارند. اگر اینها با هم یکدل بودند من می فهمیدم که چگونه دل آنها را به دست آورم. خودم همانطوری میکردم که همه دوست میدارند و این مشکلی ایجاد نمیکرد. ولی وقتی کسانی که من را دوست میدارند خودشان با هم یکدلی ندارند و هر کدام موضع و نظری دارند. در چنین وضعی اگر بخواهم مورد محبت و محبوبیت همه قرار گیرم، باید در مقابل یکی از آنها که قرار گرفتم موضع موردنظر و مورد قبول او را بگیرم و نزد کس دیگری، موضع مورد قبول او را بگیرم. اگر همه موضع واحد داشتند من هم همین موضع واحد را میگرفتم و از این طریق محبوبیت دیگران را جلب میکردم. ولی کسب محبوبیت نزد کسانی که آرا و مواضع مختلف دارند، راهی ندارد جز این که در مقابل هر کسی همانطور باشم که او میخواهد و این یعنی فاصله افتادن میان بودنها و نمودنها. یعنی یک «بودن» دارم و n تا«نمودن».

در حالی که در حالت قبل یک بودن داشتم و یک نمودن هم داشتم. اگرچه بین اینها هم فاصله بود. باید تلاش کنیم که فاصله بین بود و نمودمان را کم کنیم. رسیدن این فاصله به صفر چه بسا امکانپذیر نباشد اما کم کردن این فاصله امکان دارد. اگر بخواهیم این فاصله کم شود معنایش این است که هرچه هستیم بنماییم ولی همیشه اینطور نیست که بتوانیم هرچه هستیم نشان دهیم و این، سبب میشود که پی ببریم با هستی غیرقابل نمودن سر و کار داریم و این باعث میشود که ما به عیبی در خودمان پی ببریم و اگر پی ببریم عیبی در ما هست، گام بلندی برداشته ایم چون ما غالبا خود را بی عیب میدانیم.

نکته ای را روانشناسان در مورد بیماریهای روانی گفته اند و آن این که بیماران روانی دو مرحله میتوانند داشته باشند. در یک مرحله بیمار روانی میداند که بیمار روانی است. روانشناسان گفته اند درمان این بیمار آسان است. ولی اگر بیمار روانی طوری باشد که دیگران را بیمار بداند و خودش را سالم، درمان این بیمار دشوار است. ما انسانها هم غالبا خطا میکنیم، ولی باور نداریم که خطا میکنیم. اگر انسان بخواهد بین بودن و نمودنش فاصله نباشد، باید هر بودنی را بنمایاند. در چنین وضعیتی، به بودنهایی برمیخوریم که قابل نمودن نیست. بودنهای غیرقابل نمودن همان عیبهای ما است و اگر به این نقطه برسیم، رسیده ایم به این که خطا میکنیم و میدانیم که خطا میکنیم و این گام بلندی است.

در این جا ذکر یک نکته لازم است: این که نباید بین بودن و نمودن فاصله باشد، مجوز تظاهر و تجاهر به فسق نیست. چون ممکن است استدلال کنید و بگویید:فسق و فجورهایی در من است باید بین بود و نمود من فاصله نباشد نتیجه این دو مقدمه این خواهد بود که باید آن فسقها را بنمایانم. پس تجاهر به فسق امر جایزی است. پاسخ این است که اواً تجاهر به فسق نه فقط از لحاظ دینی بلکه از لحاظ اخلاقی امر نامستحسنی است. ثانیا چگونه این امر به تجاهر به فسق نمی انجامد؟ اگر بخواهیم فاصله بودن و نمودنهای ما کم شود و در عین حال، بخواهیم تجاهر به فسق هم نکنیم، ناگزیر درصدد اصلاح بودنهای خودمان برمی آییم. یعنی حالا که بودنهایی هست که قابل نمودن نیست پس این بودنها را از بین ببریم فاصله نیفتادن میان بودن و نمودن علاوه بر این که به معنای تجاهر به فسق نیست، به معنای ظهور خوبیها هم نیست. این طور نیست که بگوییم چون نمیخواهیم بین بودن و نمودن ما فاصله بیفتد پس هرچه خوبی داریم نشان دهیم. باید توجه داشت که خوبیهایی که در ما هست فقط به دو دلیل میتواند نشان داده شود. اگر دو شرط احراز شود خوبیها را میتوان نشان داد. هر کدام از دو شرط نباشد چنین کاری را نمیتوان کرد:

1- وقتی که از نمودن خوبی من دیگران میتوانند چیزی بیاموزند. یعنی خوبی من سبب خوبترشدن دیگران شود.

2- شرط دوم اینکه، در عین حال که دیگران از نمودن خوبی من درس میآموزند این نمودن به خود من ضربه نزند.

اما معمولاً گاهی شرط اول و گاهی شرط دوم احراز نمیشود و غالبا مجوزی برای این کار نیست. قرآن میفرماید:« ان تبدوا الصدقات فنعما هی و ان تخفوها... فهو خیر لکم »اگر صدقات را در ظاهر و در حضور دیگران آشکار کنید کار خوبی است و این وقتی خوب است که دیگری از این صدقه دادن درس بگیرد ولی وقتی مجموعه اوضاع و احوال به شما میگویند این صدقه دادن شما به دیگران درس نمی آموزد و یا اگر درس می آموزد به خود شما ضربه میزند،این صدقه دادن خوب نیست. خیلی موارد پیش میآید که انسان دیگران را به طرف نور میکشاند ولی خودش در ظلمات فرو میرود.

در این صورت اگرچه دیگران پیشرفت میکنند ولی باعث پسرفت خود من میشوند. این کار را نباید انجام داد. اگرچه تعداد آن کسان دیگر زیاد هم باشد مثلاً فرض کنید در جلسه ای تعداد زیادی حضور دارند و یک کسی یک حرف مغلوط و خلاف واقعی میزند و شما مغالطه حرف او را فهمیده اید، اگر شما مغالطه حرف او را به دیگران بگویید باعث میشود دیگران از اشتباه به درآیند، اما در عین حال ممکن است وقتی شما این کار را میکنید همه نگاهها متوجه شما بشود، به عنوان یک دانشمند و این باعث عجب شما بشود، در چنین حالتی یا شما میتوانید ساکت بمانید که در این حالت خودتان در نور ماندهاید ولی دیگران در ظلمات میمانند و یا اگر سخن بگویید دیگران به نور کشیده میشوند و خودتان از نور وارد ظلمت میشوید. اگر چنین حالتی پیش آید آن کسی که دید عمیق عرفانی و اخلاقی دارد راه اول را در پیش میگیرد و سکوت میکند. چون من حق ندارم برای اینکه دیگران را به نور بکشانم خودم را به ظلمت بکشانم. اولاً و بالذات نگاهداشتن و حفظ خودم برای من مهم است و بعد دیگران.

سخن ما این بود که محبوبیت طلبی یکی از آثارش فاصله افتادن میان ظاهر و باطن (بود و نمود) انسان است و این فاصله افتادن امر بسیار بسیار مهلکی است. من میتوانم ادعا کنم که اگر کسی برای استکمال خودش جمله ای را بخواهد، پیشنهاد من این است :« خودت باش »،این مصداق همه فضایل اخلاقی است. از این «خودت باش» چند اصل ناشی می شود:

1 خودت را باش (مراقب خودت باش).
2 خودت را بشناس.
3 خودت را بساز

آفات دیگر محبوبیت طلبی

محبوبیت طلبی سه عیب دیگری هم دارد و آن این که انسان را به اموری میکشاند که خلاف مصلحت اوست. محبوبیت طلبی باعث میشود مصالح خودمان را فدای خوشایند دیگران کنیم. با این که من مصالح خودم را هم نباید فدای خوشایند خودم بکنم، چه برسد به این که آن را فدای خوشایند دیگران بکنم. این که مصالح خودمان را فدای خوشایند دیگران بکنیم امر مهلکی است، پس محبوبیت طلبی این سه عیب را دارد. محبوبیت طلبی علاوه بر این که این عیوب را دارد حاصل شدنی هم نیست. یعنی هیچ وقت نمیشود که تمام انسانها از شما خوششان بیاید. من هر کاری بکنم یک عده ای از من ناراضی خواهند شد. یعنی کار ناراضی ناتراشی وجود ندارد. هر کاری نارضایتی ایجاد میکند. پس حالا که اینطور است باید توجه داشت که آنهایی که باید راضی شوند چه کسانی هستند و آنهایی که نباید ناراضی بشوند چه کسانی هستند.

مصطفی ملکیان،رویکرد وجودی(اگزیستانسیالیستی) به نهج البلاغه

 


مطالب مرتبط با این پست
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود